بلور نازک احساس
دستهایت روسری را از وسط تا میکند این مثلث در مربع سخت غوغا میکند مثل یک منشور در برخورد با نور سفید روسری، رویِ سرِ تو رنگ پیدا میکند سبز، قرمز، سرمهای، فرقی ندارد رنگها صورت تو روسریها را چه زیبا میکند! میشود هر تار مو یک «شب» ولی یک روسری این همه شب را چطوری در دلش جا میکند؟ باد میریزد به دورت حسرتِ تلخ مرا باد روزی روسری را از سرت وا میکند . . رامین عرب نژاد شعر و شاعری را بیخیال... این بار که به دنیا آمدم گره روسری ات می شوم من هی... وبه هر بهانه ای خودم را وا میکنم از سرت و تو محکمتر از قبل ... گره ام میزنی پیش خودت... . . . حمید جدیدی
نوشته شده در پنج شنبه 94/11/22ساعت
1:9 عصر توسط زهــــرا & روشنـــک نظرات ( ) |
Design By : Pichak |